شعر در مورد اسم خدیجه
شعر درمورد اسم خدیجه ,شعر درباره اسم خدیجه,شعر با اسم خدیجه,شعر در مورد اسم خدیجه,شعر برای اسم خدیجه,شعری درباره اسم خدیجه,شعری با اسم خدیجه,شعری در مورد اسم خدیجه,شعری برای اسم خدیجه,شعری درمورد اسم خدیجه
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اسم خدیجه برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
همسنگربی مثل و مانندم خدیجه
بر عشق تویک عمرپابندم خدیجه
ای در تمام عرصه هاسنگ صبورم
ای یاوردیرینه ام کوه غرورم
شعر درمورد اسم خدیجه
ای تکیه گاه شانه زخمی احمد
ای هرقدم تصدیق تو یارمحمد
شد پشت گرمی ام همیشه همت تو
ترویج دین آغاز شد با ثروت تو
شعر درباره اسم خدیجه
سرمایه اصلی آئین پیمبر
مال حلالت بوده وشمشیر حیدر
تو اولین زن دردیار مسلمینی
منصوب حق بر نام ام المومنینی
شعر با اسم خدیجه
توپابه پایم درد و محنت می کشیدی
باررسالت رابه دوشت می کشیدی
توآبروی سرزمین های مجازی
هم سفره ی من بو ده ای درعشق بازی
شعر در مورد اسم خدیجه
توحامی زحمت کش دین خدائی
تنهاپرستارمناجات حرائی
درمهربانی ووفا غوغاتو هستی
الگوی همسرداری زهراتوهستی
شعر برای اسم خدیجه
حالادگرگیسو سپیدوقد کمانی
درهرنوائی اشهدخود رابخوانی
دستان پرمهرتودیگرپینه بسته
گردغریبی برسر و رویت نشسته
شعری درباره اسم خدیجه
هی پلک های بسته راوامی کنی تو
رخسار زهرا را تماشامی کنی تو
دراین دیار بی کسی جان می سپاری
سرروی خاک سرد قبرستان گذاری
شعری با اسم خدیجه
تو واسطه کردی به سویم دخترت را
تا بین پیراهن بپیچم پیکرت را
برابرویت حق دررحمت گشوده
ازاسمان بهرت کنن نازل نموده
شعری در مورد اسم خدیجه
اماکجائی تاببینی نوره دیده
درکربلایک بیکری راسربریده
جزگیسوی زینب پریشان را نفهمد
هرگز کسی معنای عریان را نفهمد
شعری برای اسم خدیجه
شکر خدا که تحت لوای خدیجه ایم
بعد از هزار سال گدای خدیجه ایم
مهرش نتیجه ی دهه اول من است
ما یک دهه تمام برای خدیجه ایم
شعری درمورد اسم خدیجه
ده شب فقط به خاطر او گریه می کنیم
ما پیش واز روز عزای خدیجه ایم
اصلاً به ما چه مردم دنیا پیِ چه اند؟
ماها که در پی نوه های خدیجه ایم
شعر درمورد اسم خدیجه
بی مهر او عبادت عالم قبول نیست
ما با خدیجه، عبد خدای خدیجه ایم
مهر خدیجه را به سر شانه می برم
شکر خدا که مادر زهراست، مادرم
شعر درباره اسم خدیجه
در لحظه ی شکسته شدن پا شدن خوش است
در خشک سال، عاشق دریا شدن خوش است
دلداده ها معامله با یار می کنند
بهر رسول این همه تنها شدن خوش است
شعر با اسم خدیجه
قبل از غدیر گفت: علی رهبر من است
قبل از غدیر شیعه مولا شدن خوش است
دنبال مال نیست اسیر نگارها
بانوی ما به مادر زهرا شدن خوش است
شعر در مورد اسم خدیجه
سختی بکش محله محله که عاقبت
مادر بزرگ طایفه ی ما شدن خوش است
بد نیست سنگ کوچه به پیشانی ات خورد
گاهی شبیه زینب کبری شدن خوش است
شعر برای اسم خدیجه
آن قدر سنگ خوردی و بال و پرت شکست
ای مادرم ،سرم به فدایت، سرت شکست
شعری درباره اسم خدیجه
همت سر تسلیم به دیوار تو سوده
پیش از تو زنی لب به شهادت نگشوده
تو در دل سختی به پیمبر گرویدی
هر بار بلا را به سر و دوش کشیدی
شعری با اسم خدیجه
خدیجه یعنی کاشانه ایمان در تنگنای دوران.
پروازش تلخترین حقیقتی است
که امشب گلوی عالم را خواهد فشرد.
شعری در مورد اسم خدیجه
با کوچ تو ای بانو!
دیگر هیچ کاروانی در بیابان دلها،
بیشوقِ کعبه یادت قدم نزد؛
که استواری امروزِ بنای دین،
از برکت خشتِ نخستینِ توست،
السّلام علیک ای نور کبری ای نیّره عظمی!
شعری برای اسم خدیجه
رحمت خدا بر خدیجه علیها السلام باد
که شاخه های بی پناه رسالت،
بر ریشه های مقتدرش پیوند خورده بودند.
شعری درمورد اسم خدیجه
تو به اسلام مادری کردی *** تو به توحید یاوری کردی
عصمت از دامنت چنان جوشید *** که به مریم برابری کردی
شعر درمورد اسم خدیجه
هنوز عطرِ تو مادر به جسمِ من جاریست
هنوز زخمِ نبودن به سینهام کاریست
ز مصحف مددت یک ورق به جا مانده
میان آن در و دیوار لحظه ی یاریست
شعر درباره اسم خدیجه
مادرِ زهرا چو دل را بر نبی تقدیم کرد
جانثاری بهر احمد را به خود تصمیم کرد
با نثار جان و مالش نزد زهرا دخترش
یاری همسر نمودن را چنین ترسیم کرد
شعر با اسم خدیجه
اى بانوى ذوالکرم خدیجه
اى مادر اهل غم خدیجه
دلداده تو حبیب حق بود
صاحب نفس حرم خدیجه
شعر در مورد اسم خدیجه
در سوگ تو آتشین دلم مادرِ یاس
هجران تو گشته قاتلم مادرِ یاس
زهرا به کنارِ قبر تو میگرید
از نالهی او منفعلم مادرِ یاس
شعر برای اسم خدیجه
امشب خدیجه می رود از خانه ی وحی
تاریک شد در ماتمش کاشانه ی وحی
چشم از خدیجه بر نمی دارد پیمبر
خون جگر از دیده می بارد پیمبر
شعری درباره اسم خدیجه
ای کــه از نســــل اهل بـالایی
ای کــه در اوج حجب پیـدایی
زینـــب حــضـرت رضایی تو
هــمـــه افــتــــخـار بــابــایـــی
شعری با اسم خدیجه
دخت مـــوسایی و ولی مــریم
چون رقــیه شــبــیه زهـرایـی
باب مشــکل گشــای امروزی
شــافــــع مهــربان فــردایــــی
شعری در مورد اسم خدیجه
مثل اجــداد و نـسـلــتان بـانـــو
آبـــــرویـی بــرای دنـــیــایـــی
سرشــکسته به محـضــرت آید
هــرکـــه دارد مـــدال آقــایـــی
شعری برای اسم خدیجه
بـــی نگـاهـــت نمـی شــوم آدم
بار کــج کــی رسـیده بر جایی
کاسه ام را همــیشــه پـرکردی
قــبــل آنـکـــه کنــم تمـــنایــــی
شعری درمورد اسم خدیجه
مــــن بـــدون قـم و خـراسـانت
می رسیـــدم بــه مرز رسوایی
گـــلــه از هـجــر کربــلا دارم
بـا دل مــن تــو راه مــی آیـی؟
شعر درمورد اسم خدیجه
کیستم من بانوی اسلام، امالمؤمنینم
مادر کوثر، امید رحمۀ للعالمینم
آسمان معرفت، بر روی دامان زمینم
بانوی باغ جنان، محبوبۀ جانآفرینم
شعر درباره اسم خدیجه
مثل زهرا دخترم آئینۀ حق الیقینم
بـارها از حق سلام آورده جبریـل امینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
شعر با اسم خدیجه
پیشتر از روز بعثت مصطفا را همسرم من
از نزول وحی، تنها حامی پیغمبرم من
همسرش نه، همدمش نه، بهترین همسنگرم من
مؤمنین را، بلکه ایمان را گرامی مادرم من
شعر در مورد اسم خدیجه
بحر ایثار و وفا و معرفت را گوهرم من
در جلالت هـاجر و حـوا و مریم را قرینم
من خدیجه همسر و همگام ختمالمرسلینم
شعر برای اسم خدیجه
پیشتر از بودنم دل برد از دستم محمد
در حقیقت روشنی بخش وجودم بود احمد
گشته بودم همچنان مشتاق آن روح مجرد
بی خبر بودم که از لطف خدای حی سرمد
روزی آن یار تمام خلق با من یار گردد
شعری درباره اسم خدیجه
میکندحق با نخستین شخص خلقت همنشینم
من خـدیجه همسر و همگـام ختمالمرسلینم
شعری با اسم خدیجه
دختری دارم که خورشید ومهوگردون هلالش
شوهریدارم که قرآنگشته نازل درکمالش
دختری دارم که میآید سلام از ذوالجلالش
حیدری گردیده دامادم که نبوَد کس مثالش
حجرهای دارم که جبریل امین روبد به بالش
شعری در مورد اسم خدیجه
نی عجب گرچرخ گردون سجده آرد بر زمینم
من خـدیجه همسر و همگـام ختمالمرسلینم
شعری برای اسم خدیجه
گرچه هستم زن ولی مردانه حق را یاورم من
مصطفی را در شهامت بعد حیدر، حیدرم من
در دل یک شهر دشمن حامی پیغمبرم من
زن، ولی مردانه با ختم رسل همسنگرم من
اولین بانوی خلقت را یگانه مادرم من
شعری درمورد اسم خدیجه
بلکـه مـام یـازده عیسـای عیسـا آفرینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
شعر درمورد اسم خدیجه
گرچه در ثروت کلید گنجها بودی به دستم
گشت تقدیم محمد روز اول بود و هستم
جز محمد از خلایق رشتۀ الفت گسستم
جان به کف بگرفتم و دل بر رسول الله بستم
هم به عالم هم به جانم پشت دشمن را شکستم
شعر درباره اسم خدیجه
آری آری دسـت پیغمبـر بـوَد در آستینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
شعر با اسم خدیجه
من تمام هست خود دادم به راه حی ذوالمن
تاخدا هم ازکرامت هستخود بخشیدبرمن
ریخت دامن دامنم گل، دست لطفحق به دامن
بُضعـۀ ختم رُسل، زهرا مرا شد پارۀ تـن
با جمال روی آن گل جان من گردیـد گلشن
شعر در مورد اسم خدیجه
بود حتی در رحم همصحبت و یار و معینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
شعر برای اسم خدیجه
میدهد تاریخ درهرعصر در عالم شهادت
من خدا را کردهام پیش از شب بعثت، عبادت
داشتم بر خواجۀ «لولاک» از اول، ارادت
با وصال عقل اول یافتم از نو ولادت
در همه زنهای عالم شد نصیبم این سعادت
شعری درباره اسم خدیجه
تـا سـر دستم گـل رخسار زهرا را ببینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
شعری با اسم خدیجه
من خروشان بحرعصمت مادر فُلک نجاتم
در کنار خضر رحمت روح را عینالحیاتم
فاطمی خو مرتضا توحیدم و احمد صفاتم
دین حق شد متکی بر همت و صبرو ثباتم
سال عامالحزن شد بر مصطفی سال وفاتم
شعری در مورد اسم خدیجه
ریخت بـر خـاک لحد اشک امیرالمؤمنینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
شعری برای اسم خدیجه
الغرض تا زنده بودم، مصطفی را یار بودم
بهر حفظ جان او شب تا سحر بیدار بودم
جانِ جانِ آفرینش را زجان غمخوار بودم
لحظه لحظه بین مردم مورد آزار بودم
با جنایت پیشگان پیوسته در پیکار بودم
شعری درمورد اسم خدیجه
نظم «میثم» شاهـدی باشد ز عزم آهنینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
شعر درمورد اسم خدیجه
ای ز صد هاجرت درود و سلام
کرده مریم به محضر تو قیام
همسر مصطفی درود، درود
مادر فاطمه سلام، سلام
شعر درباره اسم خدیجه
همتت وقف مکتب توحید
ثروتت پشتوانه اسلام
هم سلام تو را رسانده خدا
هم به تو فخر کرده خیر الانام
شعر با اسم خدیجه
پانهادی فراتر از مریم
در جلال و کمال و قدر و مقام
از سر عالمی کشیدی دست
با رسول خدا شدی همگام
شعر در مورد اسم خدیجه
دخترت کوثر رسول خدا
پسرانت به جن و انس امام
با ادب باید از تو گفتن مدح
با وضو باید از تو بردن نام
شعر برای اسم خدیجه
چشم دین بر جمال تو روشن
دل احمد به وصل تو آرام
مؤمنین را یگانه مامی تو
مادر یازده امامی تو
شعری درباره اسم خدیجه
تو به اسلام مادری کردی
تو به توحید یاوری کردی
عصمت از دامنت چنان جوشید
که به مریم برابری کردی
شعری با اسم خدیجه
با محمد ، محمدی گشتی
بر پیمبر، پیمبری کردی
بین طوفان و موج حادثه ها
فلک دین را تو لنگری کردی
شعری در مورد اسم خدیجه
تویی آن شیر زن که مردانه
ایستادی و حیدری کردی
تا کنی دلبری زپیغمبر
اول از خلق دل، بری کردی
شعری برای اسم خدیجه
با محمد ز هست و بود جهان
دست شستی و همسری کردی
دخت طاها ام ابیها را
این تو بودی که مادری کردی
شعری درمورد اسم خدیجه
مشرق یازده ستاره شدی
بلکه خورشید پروری کردی
صلوات خدا به اولادت
جان عالم فدای دامادت
شعر درمورد اسم خدیجه
تو صدف، فاطمه است گوهر تو
گوهر تو نه بلکه کوثر تو
بود بر یاری رسول خدا
کوه و صحرا و خانه سنگر تو
شعر درباره اسم خدیجه
هستی ات را به مصطفی دادی
هست خود بر تو داد داور تو
خالق لم یزل سلام تو را
می فرستاد بهر شوهر تو
شعر با اسم خدیجه
پیشتر از شب ولادت خود
هم کلام تو بود دختر تو
یار احمد شدی چه بهتر از این
که خدا گشت یار و یاور تو
شعر در مورد اسم خدیجه
به محمد زدند سنگ ولی
بود دردش درون پیکر تو
گشت دُر یتیم عبدالله
از دو عالم یگانه گوهر تو
شعر برای اسم خدیجه
تک و تنها شدی، زنان قریش
ایستادند در برابر تو
غم مخور گر زنان مکه دگر
ننهادند رو به محضر تو
شعری درباره اسم خدیجه
«این دغل دوستان که می بینی
مگسانند دور شیرینی»
سخنانم اگر چه گوهر بود
وصف تو از سخن فراتر بود
شعری با اسم خدیجه
برتو در یاری رسول خدا
نه غم جان نه بیم از سربود
بر محمد وجود همچو تویی
مثل زهرا برای حیدر بود
شعری در مورد اسم خدیجه
در هجوم تمام حادثه ها
دست هایت رسول پرور بود
بود یک رکن مصطفی حیدر
همسری تو رکن دیگر بود
شعری برای اسم خدیجه
حَرَمت قلب دخترت زهرا
کفنت جامه پیمبر بود
کفن دیگرت زجبراییل
خلعت ذات حی داور بود
شعری درمورد اسم خدیجه
پدر و مادرم فدایت باد
که جهادت جهاد اکبر بود
افتخار ائمه بر زهرا
فخر زهرا به چون تو مادر بود
شعر درمورد اسم خدیجه
خوانده ای با محمد از آغاز
پیشتر از نزول وحی نماز
تو گل از باغ معرفت چیدی
در رسول خدا، خدا دیدی
شعر درباره اسم خدیجه
آنچه نادیده بود چشم کسی
دیدی و گل شدی و خندیدی
شهد اقرء زدست پیغمبر
وحی نازل نگشته نوشیدی
شعر با اسم خدیجه
با محمد نماز می خواندی
در کنار علی درخشیدی
سجده آفتاب بر خاکت
ماه احمد شدی و تابیدی
شعر در مورد اسم خدیجه
در بهشت نبوت و توحید
مام ام الائمه گردیدی
نخل طوبای آرزوی نبی
باغ سبز همیشه جاویدی
شعر برای اسم خدیجه
هر کجا بر نبی جسارت شد
مثل شیر خدا خروشیدی
سال شد بر رسول عام الحزن
تا تو صورت به خاک پوشیدی
شهر مکه است شهر غربت تو
اشک “میثم” نثار تربت تو